۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

تئاتر اجتماعي يك ضرورت هميشگي

سال 85 بعد از اجراي "ماه درآب " با محمد يعقوبي نويسنده وكارگردان اين نمايش درباره وضعيت نمايش اجتماعي درايران گپ زديم كه اگردوست داشتيد بخوانيد . بهانه رجوع به اين گفتگو را هم خالي بودن صحنه هاي نمايش ازتاتر اجتماعي بگيرد.
«ماه در آب» آخرين كار محمد يعقوبي و ادامه جريان تئاتر اجتماعي است كه اين نويسنده و كارگردان و اندك نويسنده و كارگردان پس از انقلاب آن را دنبال مي كند. او قصه پردازي و نشان دادن انسان امروزي ايراني را يك ضرورت مي داند و در ماه در آب به يك رهيافت فلسفي از يك نمايش اجتماعي مي رسد. در اين اثر، شخصيت پردازي كامل از آدمها در نمايشنامه شكل مي گيرد و زبردستي اين نويسنده را نشان مي دهد. زمان اصلي نمايش در آينده است و گذشته اش ، حال امروز مخاطبان است. در ماه در آب تنها يك نكته در تاريكي صحنه مي ماند و آن آينده است كه هنوز نيامده است.
در نگاهي به تئاتر مي بينيم كه از هنريك ايبسن به اين سوي رويكرد بيشتر تئاتر به تئاتر اجتماعي است ; اما اتفاقاتي در دهه هاي اخير، تئاتر فرنگي را به سمت ديگر هدايت كرد و ساختار پست مدرن شكل گرفته است. حال پرسش اين است در جامعه ما كه ضرورت ها و گذرها جامعه و البته تئاتر فرنگي را طي نكرده است مي تواند يك بار به ساختار جديد برسد و از تئاتر اجتماعي بگذرد، شايد به طور واضح بايد بگويم كه تا جامعه رفاه اجتماعي شكل نگرفته ، مي شود از پست مدرن سخن گفت؟
به نظرم مي رسد كه پرداختن به تئاتر اجتماعي هنوز در كشور ما يك ضرورت است و حتي در دنيا نيز هنوز نمايش هايي اجرا مي شوند كه درباره مردمان همان روز است و كاملا نگاه ، نگاه اجتماعي است و اگر نمايش هاي امروز جهان جمعگرايانه نيست ، اما فرد در اجتماع بررسي مي شود. 1992 خيلي از ما دور نيست كه در آن سال «شب بخير مادر» مارشال نورمن جايزه گرفت و اين كار صددرصد يك كار اجتماعي است و درباره فرد و تقابل آن با بيرون صحبت مي كند. شب بخير مادر يك كار ساده اجتماعي است كه در خانواده مي گذرد يا نمايشنامه «دوشيزه و مرگ» كه كاري بشدت سياسي و اجتماعي است يا نمايشنامه «شك» كه اين روزها بسياري از آن در سراسر جهان اجرا مي شود كاري جديد اما با رويكرد اجتماعي است و از اين نمونه ها بسيار مي توان نام برد كه در حال حاضر در تئاتر روز دنيا اجرا مي شود كه محور آنها فرد و اجتماع و تقابل اين دو است. به گمان من ، تئاتر اجتماعي ازلي و ابدي است. ممكن است بعضي متدها و روشها و گونه هاي تئاتري بيايند و بروند اما تئاتر اجتماعي هميشه ثابت است. از جريانات تئاتري بسيار مي توانيم نام ببريم كه در يك زمان جريان بودند، اما امروز در حاشيه قرار گرفته اند نه اين كه نيستند، اما ديگر جريان نيستند. اما تئاتر اجتماعي چون درباره انسان هاي روز و درباره مخاطبان زمان خودش است ، هميشه جريان دارد. از اين نظر چنين تئاتري يك ضرورت هميشگي براي تئاتر دنياست. تئاتر ما هم به مراتب بيشتر نيازمند اين جريان است. اگر در كشورهاي ديگر قصه گويي به گونه هاي متفاوت تجربه شده بود و نياز بود تا اين قصه گويي تغيير كند، از سوي ديگر هنرمندان باهوشي بودند كه براي ديده شدن و متمايز بودن به سمت نفي قصه پردازي رفتند. اين هنرمندان باهوش مي خواستند متفاوت و متمايز باشند و با حركت به اين سمت مطرح شدند; اما تئاتر ما كه هنوز سيستم قصه پردازي را در نمايش طي نكرده است ، به گمان من دور از هوش است كه هنرمند قصه پردازي را نفي كند، چون هنوز مخاطب ما از قصه پردازي اشباع نشده است. به نظر من هنوز مخاطبان تئاتر ما تشنه قصه و موقعيت هاي امروزي هستند. ببينيد آنچه امروزها به عنوان پست مدرن مطرح مي شود به گمان بد فهميده شده است. پست مدرن از عوارض جوامع توسعه يافته است. به نظر مي رسد پراكنده شدن مفهوم پست مدرن در ايران يك نوع القاي توسعه يافتگي بود، در حالي كه اجتماع ما هنوز به آن توسعه يافتگي دست نيافته است كه پست مدرنيسم عارض آن باشد.
اگر موافق هستيد به سراغ نمايش ماه در آب برويم. اين نمايش به بحران اجتماعي مي پردازد كه مشكل امروز جامعه ماست (كه البته شما در نمايش از آينده به امروز ما كه گذشته آن آينده است نگاه كرديد) و آن بحران ازدواج و طلاق است. امروز خانواده هاي گسترده با تمام اجزاي خود به خانواده هسته اي دو نفر و تك نفر رسيده است. آيا بعمد به سراغ اين بحران اجتماعي رفتيد و زواياي آن را نشان داديد؟
در اين مورد اگر واقعيت را بگويم اين است كه اينقدر آگاهانه به اين سمت نرفته ام. ممكن است اين بحران در ضمير ناخودآگاه من نويسنده بوده است ، اما دروغ است اگر بگويم آگاهانه دست به اين كار زده ام ; ولي وضعيت جامعه ما اين است. خانواده ها در حال كوچك شدن هستند و ارتباط منقطع شده و ديگر خانواده ها گسترده نيستند و با هم زندگي نمي كنند. اين مساله در جامعه هست و خود به خود به نمايشنامه من هم راه يافته است. واقعيت اين است كه ما داريم تئاتر كار مي كنيم و بهتر براي بهتر ديده شدن ، خلاصه تر و نمونه وار باشد; يعني ما وقتي مادري را مي بينيم ، نشانه همه مادران است و همين طور بچه ، برادر، خواهر و... اما بايد اين افراد در كنار هم چفت و بست داشته باشند. اما براي من اين مشكل است كه شخصيت يك اتفاق است. وقتي شخصيتي وارد مي شود احساس مي كنم يك دنيا را با خود وارد قصه مي كند و كار دچار اصطكاك مي شود; مثلا در همين نمايش ماه در آب وقتي آلما وارد مي شود با خودش يك فضا و اصطكاك به همراه مي آورد. با ورود اين آدم ما يك گذشته مي بينيم كه مي تواند گذشته آي سودا هم باشد و چيزي كه اكنون آلماست گذشته آي سوداست و همين طور ديگر شخصيت ها. به همين دليل من ورود شخصيت ها را دوست دارم و آنقدر خلاصه نمي نويسم و البته آنقدر هم بلند نمي نويسم كه مخاطب آزار ببيند. مگر يك نمايشنامه ايجاب كند يا موقعيت و مكان بطلبد يا عمد من نويسنده باشد; مثل نمايشنامه «قرمز و ديگران»، كه حدود 20 نقش و بازيگر مي طلبيد.
در نمايش ماه در آب ، باران كه در آينده است ، روايت جدا و قصه پردازانه از گذشته دارد. به بهانه ورود او به خانه به دليل مرگ آي سودا ما وارد نمايش مي شويم ; اما اين آينده در تاريكي است و تنها صداي او را مي شنويم. چرا اين آينده در تاريكي است؟
من هيچ عمد معنايي نداشته ام و اين تكنيك در ديگر نمايش هاي من هم بود; اما تاويل هايي از اين تكنيك از سوي مخاطبان صورت گرفت كه براي من جذاب بود كه البته خاصيت يك اثر هنري است. در اين نمايش براي من زيبا بود كه مخاطب هيچ وقت باران بزرگ شده را نبيند. براي اين كه در مخاطب يك توقع ايجاد مي كند و به نظرم اين يعني يك موقعيت دراماتيك. هر چيزي كه در تماشاگر احساس نياز به وجود بياورد و او را تشنه كند، فضا، فضاي دراماتيكي شده است ; البته اين را اضافه كنم كه اين بيست و سومين باري است كه اين اثر بازنويسي شد و در دستنوشته هاي اوليه ، باران ديده مي شد; اما احساس كردم اين اتفاق خوب نيست و به همين دليل او را به لحاظ ديداري حذف كنم و براي مخاطب آشنازدايي كنم و او باران را تخيل كند. از طرف ديگر صدا زيباست و يك رازآميزي دارد كه براي من بسيار جذاب و دوست داشتني است. صدا اينجا تبيين گر همه آن چيزي است كه ما مي بينيم. اين ساختار با ديده شدن آينده به هم مي ريخت. اين را اضافه كنم كه ساختار استفاده صدا و بخصوص در اين نمايشنامه و وضعيت باران از تكنيك هايي مي آيد كه من از دوره اي كه دوست داشتم رمان نويس بشوم ، مي آيد. من پيش از نمايشنامه نويس شدن عاشق آن بودم كه رمان بنويسم و هنوز دستنوشته هاي آن موقع در نمايشنامه هايم حضور پيدا مي كند و عينيت مي يابد; مثل من روايي كه در اين نمايشنامه هم روايت باران از موقعيت اين گونه است.
يعني شما هيچ قضاوتي از آينده نداريد يا اين قضاوت در تاريكي صحنه مي ماند؟
نه قضاوتي ندارم.
هيچ قضاوت و پيش بيني اي نسبت به آينده نداريد؟
نه. چون آينده را نمي شناسم گرچه آينده مرا نگران مي كند. نسبت به آينده نگران هستم. منظور البته آينده نزديك است. آينده دور در نمايشنامه هاي ديگر من آمده است كه آدمها حسرت آينده دور را دارند. احساس من نسبت به آينده دور مثلا 200 سال ديگر اين است كه شرايط بهتري دارند، چرا كه جهان دارد به سمت عقل مي رود و از جهل فاصله مي گيرد. هر چند هنوز قدرت در جهان در دست جهل است. اصولا گذشته باز نيستم و هيچ دلم نمي خواهد در هزار سال پيش زندگي مي كردم.
يك تناقض در فضا و شخصيت ها وجود دارد كه البته در بيرون نمايش هم هست و محصول دوره گذار است.آي سودا در حالي كه نقاشي مدرن مي كشد، اما موسيقي سنتي ايراني گوش مي كند حتي مازيار هم بسيار پا در سنت دارد. سرچشمه اين تناقض ها كجاست و از كجا مي آيد؟
اين تناقض از خود ما مي آيد. همه ما دچار اين تناقض هستيم. به روشنفكر ما نگاه كنيد. روشنفكر وقتي حرف مي زند، خيلي بالغ است و نگاه بسيار گسترده اي دارد، ولي ناگهان وقتي به خودش نگاه مي كند بشدت پا در سنت دارد و قفل شده است. اين بر مي گردد به تربيت ما، كه پا در تعارض بين سنت و مدرنيته گذاشته است. آي سودا هم از اين وضعيت خارج نيست يعني اين كه مي خواهد نگاه وسيعي داشته باشد، البته وقتي مي گويم پايمان در سنت گير است جنبه منفي دارد، اما بگذاريد جنبه هاي مثبت اين ماجرا را هم ببينيم. يكي اين كه ما دچار ترسها و در واقع آموخته هاي كودكي هستيم. يك جور دانستني هاي كودكي ، ولي بخشي هم ضرورت پايبندي به سنتهاست. در نمايش ما آنجا كه به موسيقي مي رسيم به دو دليل حضور پيدا مي كند، يكي به اين دليل كه توجه كند به قضيه كه آي سودا به پيوندهاي خودش توجه دارد. دوم به دليل خيلي مشخصي كه هميشه در نگاه غلط به زندگي شهري ايراني موسيقي بتهوون يا هر نامدار ديگر غربي حضور دارد; در حالي كه واقعيت اين نيست. از طرف ديگر استفاده از موسيقي سنتي در آغاز كار به نوعي فريب مخاطب و آشنايي زدايي است. البته اين را هم فراموش نكنيد كه من و آهنگساز مي خواستيم به مخاطب بگوييم ، اين موسيقي مال ماست و موسيقي پيوندهاي ماست. اين موسيقي گذشته ، حال و اكنون است.
پس شما به سنت آنقدر نزديك مي شويد كه بر اساس بلوغ فكريتان مي خواهد تا هويت كماكان باقي بماند، اما حواشي و خرافات را دور مي ريزيد؟
چيزي كه از سنت مزاحم ماست و با خرافات آميخته شده است ، بايد دور ريخت ; چرا كه بلوغ ما آن را نمي خواهد; اما بلوغ ما يكسري چيز از سنت را دوست دارد، مي خواهد و غير از آن حقيقت و هويت ماست. اما آنچه را هويت من نيست و در 2 هزار سال گذشته و در تاريخ به من اضافه شده و امروز كارايي ندارد و دست و پا گير است ، حذف مي كنم. اما در اين نمايش ، موسيقي آنجايي از سنت است كه بايد به عنوان هويت باقي بماند.
در اين نمايش ، موقعيت هايي وجود دارد كه بسيار جدي است. آدمهاي نمايش بسيار جدي با هم صحبت مي كنند; اما اين موقعيت براي مخاطب را به اوج خنده مي رساند، مثل زماني كه مادر از آي سودا مي پرسد، كه تو دوبار ازدواج كرده اي ،چگونه به اين تكنيك رسيده ايد؟
اين را از زندگي گرفته ام. پدر خود من وقتي مي خواست چيزي را مسخره كند، خيلي جدي آن را مطرح مي كرد و ما مي خنديديم. من هميشه دوست داشتم اين رفتار پدرم را در نوشته هايم تكرار كنم و تقريبا در تمام نوشته هايم هست. حتي در نمايشنامه «تنها راه ممكن» يك موقعيت تلخ دردناك آنقدر كميك مي شود كه مخاطب قابل باور نيست. به نظرم يك موقعيت از درون مي تواند در واقع از لحاظ ماهيت متفاوت باشد با آنچه كه از بيرون ديده مي شود. نگاه ما به وضعيت روشن مي كند كه آن وضعيت كميك است يا تراژدي. اين يك موقعيت دراماتيك است. حتي در بعضي مواقع مخاطب خود را در آن موقعيت مي بيند و خنده اش مي گيرد و گاهي هم از نقطه بالا و بلوغ به ماجرا نگاه مي كند و مي خندد.
براي رسيدن به اين پرسش مجبور هستم قدري توضيح اجتماعي بدهيم. امروز دخترها و حتي پسرهاي ما وقت بسياري را براي آرايش صرف مي كنند. ما مي دانيم زنان غربي بسياري اوقات آنقدر آرايش نمي كنند كه زنان ما. اين يك مساله رواني اجتماعي است كه دليل متعددي دارد. آلما در اين نمايش دچار همين مساله است او بسيار آرايش مي كند و به دنبال آن است تا مشكلاتش را از اين طريق حل كند. آيا شما با كنايه به موضوع به اين سمت رفتيد؟
بارزترين چيزي كه باعث شد من سمت آرايش بروم ، به نظر مي رسد به دليل محدوديت هاي ارتباطي است كه ميان آدمها وجود دارد، انگار بايد همه مشكلات از اين راه حل شود و تلاش مي شود همه چيز با ظاهر قضيه حل شود و متاسفانه فكر مي كند مشكل از ظاهر است. هيچ كس دوست ندارد باطن را درست كند. البته در سيستم هاي كلان تر ما هم وجود دارد، مثلا تا اتفاقي مي افتد، همه سريع خيابان ها را درست مي كنند و انگار كار زيربنايي صورت نمي گيرد. علاوه بر اين يك مساله مشخص هم بود و آن اين كه آلما به عنوان كسي كه دچار افسردگي است ، بايد به سراغ يكي از 3 راه انتقام ، پرخوري و آرايش زياد مي رفت و من احساس كردم براي شخصيت آلمااين سومي درست در مي آيد. آلما البته در صدد است توجه جلب كند. مي خواهد به دادش برسند. او تلاش مي كند براي به دست آوردن اعتماد به نفس و توجه ، دست به اين كار بزند.
مازيار شخصيتي است كه گرايش هاي روشنفكرانه دارد، اما ميدان خالي مي كند و مي رود. آيا شما كنايه اي به اين قشر داشته ايد كه در لحظات ماندن مي روند؟
ابدا من چنين قصدي ندارم. من اتفاقا مازيار را بسيار دوست دارم و فكر مي كنم بسياري از مخاطبان كه اثر را ديده اند، اين شخصيت را دوست دارند. همه ما شخصيت هايي را دوست داريم كه از مرزي كه نمي توانيم بگذريم ، مي گذرند. اين مرزها مي توانند قراردادهاي اجتماعي باشند كه گاهي دست و پا گيرند. ما اين آدمها را تحسين مي كنيم. ما احساس مي كنيم اين آدم قوي است و ما آدم قوي و قدرت را دوست داريم. من در اين نمايش از ساختار فريب بسيار استفاده كردم. چه در شخصيت كه از مازيار تعريف مي شود و ما واقعيت او را مي بينيم ، بقيه آدمهاي نمايش هم براساس ساختار فريب ساخته و شكل گرفته اند.
اين نمايش شما بسيار متفاوت تر از ديگر آثار شماست و از مسائل اجتماعي به يك رهيافت فلسفي مي رسيد، با آن كه نمايش اجتماعي بي ترديد با سياست درگير است ، اما شما در اين نمايش به رهيافت ديگري مي رسيد و درون آدمها را حتي با برداشتن ديوارها در دكور نشان مي دهيد و انسان امروز ايراني را با دغدغه هايش نشان مي دهيد. چگونه به اين رهيافت رسيديد؟
من سعي كردم انسان امروزي با دردهاي خودي بسازم. البته از سوي ديگر سوژه مي خواست و ديكته كرد كه من اين گونه بنويسم و كار را اجرا كنم. اين سوژه بشدت ذهني بود، بنابراين عينيتي كه در بسياري از كارهاي من بود، در اين كار تكرار نشد. در كارهاي قبلي آدمها بودند با طرف بيروني شان اما ما درون آدمها را بيرون كشيديم و به مخاطب نشان داديم.واقعيت اين است كه ضرورت يك موقعيت بود كه قرار بود وارد خصوصيات آدمها بشويم. قرار بود در اين اثر لحظات آدمها را ببينيم و به همين دليل صحبتهاي آدمها با خود كه من آن را ناگفته ها مي گويم ، در اثر بسيار زياد است و بيشتر و كاملتر در اين اثر ديده مي شود. البته اين نكته را فراموش نكنيم كه ما ملت شديدا درونگرايي هستيم. اما اين اتفاق وارد نوشته ها نمي شد و من مي خواستم اين درون را حتي با حذف ديوارها دكور آنها را به مخاطب نشان بدهم.



مخاطب ، تشنه قصه و موقعیت های امروزی است
تماشاگرهاي تئاتر ما به 2 دسته تقسيم مي شوند. كساني كه كار ضعيفي را مي بينند و جرات نمي كنند بگويند كار ضعيفي است كه معمولا اين تئاترها، تئاترهاي فرماليستي اند يا زبان خيلي فاخري دارند و تماشاگران آن را نفهميده اند، ولي جرات نكرده اند كه بگويند خوششان نيامده است و به اجبار گفته اند از اثر خيلي خوشمان آمده است. بعكس اين هم صادق است ، تماشاگران يك اجرا را ديده اند; اما جرات نكرده اند بگويند كار خوبي است. بسيار اتفاق افتاده است كه كاري ضعيف را ديده ايم ، اما به دلايل متفاوت از جمله دليل اول كه گفته شد، بسيار تمجيد شده است و كار بسيار ساده اي هم ديده شده و مخاطب آن را پسنديده ،جرات نكرده است بگويد كار خوب است.




دراماتورژي جديد در ايران همه را شگفت‌زده کرده است



محمودرضا رحيمي در بازگشت‌ از جشنواره تئاتر دانشجويان دانشگاه‌هاي دنيا در اسپانيا گفت:«موج دراماتورژي جديد در ايران همه را شگفت‌زده کرده است.»محمودرضا رحيمي کارگردان نمايش"سيدروماک" به ايران تئاتر گفت:«جشنواره اسپانيا با افتتاحيه‌اي در روز 13 سپتامبر شروع شد که در آن کرنليو ضمن آن که جشنواره را يک رخداد مهم جهاني عنوان کرد، از حضور 20 گروه نمايشي از دانشگاه‌هاي دنيا خبر داد که سه گروه آن از ايران بودند.»وي بازديد از انستيتو دل تياتر را يکي از بخش‌هاي جنبي اين جشنواره معرفي کرد و درباره اين مدرسه گفت:«اين انستيتو که 4 طبقه آن روي زمين و 7 طبقه آن در زيرزمين واقع شده براي هنرجويان 15 سال به بالا طراحي شده است. دليل اين معماري صدا و حرکت‌هاي سالن‌هاي زياد تمرين آن است. در اين انستيتو سه سالن حرکات موزون کاملاً حرفه‌اي و سه سالن اجراي حرفه‌اي وجود داشت که در ايام جشنواره اجرا داشتند.»وي تئاتر اين کشور را تمرکز بر آثار موزيکال معرفي کرد و افزود:«در اين کشور بازيگر با عنوان رقصنده شناخته مي‌شود.»رحيمي درباره ورک‌شاپ‌هاي اين جشنواره گفت:«ورک‌شاپ‌ها از روز سوم آغاز شد و کشورهايي چون استراليا، مکزيک، کانادا و چند کشور ديگر کارگاه برگزار کردند. در اين ورک‌شاپ‌ها امپروايز در بازيگري عمل و عکس‌العمل، فضا، حرکت و بيان در بازيگري کار مي‌شد. نکته جالب براي من اين بود که اکثر کلاس‌ها خيلي با کلاس‌هاي جديد عملي در ايران مشابهت داشت.»وي که"سيدروماک" را در اولين روز ‌جشنواره اجرا کرده درباره استقبال قابل توجه از نمايش‌هاي ايراني گفت:«در اجراي ما علاوه بر گروه‌هاي شرکت کننده، دانشجويان و اساتيد انستيتو دل تياتر، مدير فرهنگ و رياست آن نيز حضور داشتند و اجرا را ستودند. نمايش ما بر اساس ايده، حرکت و تصويرسازي کار شده بود. همه چيز با پلاستيک و کاغذ ساخته و خراب مي‌شد. در قسمت اول شيون و زاري و قسمت دوم آن کمديا دلارته بود و اين نکته‌اي بود که از سوي متخصصان اين جشنواره بسيار جذاب عنوان شد.»وي ادامه داد:«همه افرادي که تئاتر ايران را مي‌ديدند معتقد بودند يک موج دراماتورژي در ايران ايجاد شده که در حال حاضر تنها در فرانسه ديده مي‌شود و اجراها باعث شده بود که مدام از تئاتر ايران و شيوه‌هاي اجرايي مي‌پرسيدند.»رحيمي در پايان يادآور شد:«همه اتفاقات تئاتري و ارتباط گروه‌ها قرار است زير چتر يونسکو ‌رخ دهد. همه چيز نظم ويژه‌اي داشت و حتي قرار شد که ساير فعاليت‌هاي خود را نيز به اين جشنواره معرفي کنيم.»گفتني است پنجمين جشنواره تئاتر دانشگاهيان جهان که در اسپانيا برگزار شد، در دو بخش اجرايي و پژوهشي ‌سه نمايش از ايران با عنوان"الکتر" و"تهران 1386" به کارگرداني کيومرث مرادي و"سيدروماک" به کارگراني محمودرضا رحيمي اجرا شدند.

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

عزت الله انتظامي به تاتر بازمي گردد

خبراين  است كه عزت الله انتظامي بعد ازسالها روي صحنه مي رود دركاري از حسين پارسايي ، البته استاد هيچ وقت براي نامي وناني كاري را انجام نداده وچه بسا بسياري ازكنارنام اوبه نان رسيده اند . اما ديدن اين مرد هميشه باراني روي صحنه قطعا جذاب است . خبررا به نقل ازايران تاتربخوانيد :
عزت‌الله انتظامي پس از سال‌ها دوري از صحنه تئاتر مهر ماه امسال بار ديگر روي صحنه ظاهر خواهد شد.
 اين هنرمند‌ بازيگر‌ که از پايان دهه 40 و با فعاليت گسترده‌اش در عرصه سينما از صحنه تئاتر دور بوده، مهر ماه امسال با حضورش در سوئيت سمفوني"اين فصل را با من بخوان" پاي بر صحنه تئاتر مي‌گذارد.
نمايش‌هاي"مستنطق"، "ولپن"، "دختر شکلات فروش"، "شنل قرمز"، "تارتوف"، "امير ارسلان" و"بنگاه تئاترال" با بازي او از سال‌هاي 21 تا 48 بر صحنه رفت. او در عرصه کارگرداني نيز"هياهوي بسيار براي هيچ" و"خانه عروسک" را در پرونده کاري خود دارد.
سوئيت سمفوني"اين فصل را با من بخوان" با آهنگسازي مجيد انتظامي و کارگرداني حسين پارسايي از 4 تا 12 مهر در تالار وحدت روي صحنه خواهد بود.
اين نكته را هم ازقول مجيد انتظامي بخوانيد : " پدرم مايل بود تا کاري مشترک با هم داشته باشيم، ولي قطعه خاصي براي او در نظر نگرفته‌ام چرا که قطعات از قبل نوشته شده است. جا دارد بگويم که حضور ايشان در اين اثر لطف پدرم نسبت به من است که به خاطر من و به پيشنهاد من در کار حضور دارند. بدين ترتيب‌ مطمئناً ايشان تا اندازه‌اي کارشان را خوب انجام مي‌دهند که من نگرانم مردم فراموش کنند که براي ديدن کنسرت آمده‌اند‌."

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

سومين دوره ادبيات نمايشي ايران فراخوان داد

کانون نمايشنامه‌نويسان خانه تئاتر با هدف رشد و اعتلاي ادبيات نمايشي ايران، سومين دوره انتخاب آثار برتر ادبيات نمايشي ايران را در زمستان 1387 برگزار مي‌کند.
در اين دوره انتخاب آثار برتر ادبيات نمايشي، آثار برگزيده به اين شرح انتخاب مي‌شوند:
الف) بخش نمايشنامه‌هاي چاپ شده در قالب کتاب
1- يک نمايشنامه بلند
2- يک نمايشنامه کوتاه
ب) بخش نمايشنامه‌هاي چاپ نشده
1- يک نمايشنامه بلند
2- يک نمايشنامه کوتاه
پ) بخش نمايشنامه‌هاي ترجمه شده
1- يک نمايشنامه چاپ شده در قالب کتاب
ت) بخش نمايشنامه‌هاي راديويي
1- يک نمايشامه بلند تک قسمتي
ث) بخش نمايشنامه‌هاي عروسکي
1- يک نمايشنامه چاپ شده در قالب کتاب
2- يک نمايشنامه چاپ نشده
ج) بخش نمايشنامه‌هاي کودک و نوجوان
1- يک نمايشنامه چاپ شده در قالب کتاب
2- يک نمايشنامه ترجمه شده در قالب کتاب
3- يک نمايشنامه چاپ نشده
چ) بخش نمايشنامه‌هاي خياباني
1- طرح و ايده
2- نمايشنامه خياباني
ح) بخش آثار پژوهشي در حوزه ادبيات نمايشي(بزرگسال، کودک و نوجوان، عروسکي، خياباني و راديويي)
1- يک اثر تاليفي چاپ شده در قالب کتاب
2- يک اثر ترجمه شده در قالب کتاب
3- يک مقاله تاليفي چاپ شده در نشريه‌هاي تخصصي
4- يک مقاله ترجمه و چاپ شده در نشريات تخصصي
شرايط:
الف) عمومي:
1- تمامي آثار پارسي زبان، صرف نظر از مليت پديد آورنده پذيرفته مي‌شود.
2- از هر نويسنده در هر بخش فقط يک اثر پذيرفته مي‌شود.
3- شرکت کنندگان مي‌توانند آثار خود را تا 6 مهر ماه 1387 به دفتر دبيرخانه ارسال کنند.
4- ارائه 5 نسخه از هر اثر الزامي است.
5- در هر بخش اگر تعداد آثار رسيده به دبيرخانه کمتر از 5 اثر باشد، آثار رسيده ‌داوري نمي‌شود.
6- ارائه اصل اثر از زبان مبنا براي نمايشنامه‌هاي ترجمه شده در 3 نسخه الزامي است.
ب) اختصاصي
1- در سومين دوره انتخاب آثار برتر ادبيات نمايشي در بخش نمايشنامه‌ها، ترجمه‌ها و پژوهش ادبيات نمايشي بزرگسال فقط آثار چاپي سال 86 ارزيابي مي‌شود و آثار ارائه شده در دوره‌هاي پيشين ارزيابي نخواهد شد.
2- در اين دوره در بخش نمايشنامه‌هاي کودک و نوجوان و عروسکي آثار چاپي از 1380 تا پايان 1386 ارزيابي مي‌شود.
3- در بخش نمايشنامه‌هاي خياباني، نمايشنامه‌هاي نوشته از 1380 تا 1386 ارزيابي مي‌شود.
4- در سومين دوره در بخش آثار پژوهشي ادبيات نمايشي، نمايش عروسکي، کودک و نوجوان، تئاتر خياباني و نمايش راديويي آثار چاپي از 1380 تا 1386 داوري مي‌شود.

نشاني: تهران، کدپستي 1315833656 ، خيابان انقلاب، خيابان صباي جنوبي، نبش کوچه ماه، ساختمان آفتاب، طبقه اول، خانه تئاتر، کانون نمايشنامه‌نويسان خانه تئاتر
آدرس سايت: www.theaterforum.ir


 

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

چه كسي پاسخگوي زمان‌هاي از دست رفته ما است

درجشن بزرگ سينماي ايران از استاد بهرام بيضايي تقديرشد وبزرگي چون ناصرتقوايي ازاو گفت . بي شك هردو ازقله هاي هنر اين سرزمين هستند وحتي مي توان گفت كاربزرگ بيضايي درجغرافياي فارسي زبانان نيزتاثيرگذاراست . زمان از بيضايي دريغ شده و او نتوانسته روشهاي خلاق وبي مرز اجرايي خود را نشان دهد ، اما او زمان را با نوشتن بسيار نمايشنامه ، فيلمنامه وپژوهش از آن خود كرده است وتاريخ را مسخرخويش .
بيضايي كاربزرگش آن بود كه براي شناختن وشناساندن ملت خويش تا قلب تاريخ واسطوره رفت و به ما نشان داد كه چگونه خود را مي پنداشتيم ( دراسطوره ) ،چگونه بوديم (درتاريخ ) وچگونه هستيم ( دراكنون ) . بسياري ازاو دراين جشن گفتند اما ناصرتقوايي عزيز آن گفت كه هيچ وقت شنيده نشده بود .
دربزرگداشت بهرام بيضايي ناصر تقوايي به ايراد سخنراني پرداخت و اظهار داشت: هنگامي كه من كارم را آغاز كردم، بهرام چندسالي بود كه مطرح شده بود و اولين آشنايي‌هاي من با او خواندن مجموعه نوشته‌هايش بود كه از همان‌جا مي‌شد آينده خوبي را برايش متصور شد و خيلي از موارد حساس نمايش‌هاي او از طريق اجرا روايت مي‌شد.
وي افزود: ما دوستي ديرينه‌اي با هم داريم و كم‌وبيش در جريان كار هم هستيم و چيزي كه مجموعا از كار او دريافتم جست‌وجوي گمشده‌اي است كه از فيلم اول تا آخرش داشته كه اين هويت ماست.
اين كارگردان ادامه داد: همه شما بيضايي را دوست داريد اما چه كسي بابت كارهايي كه نكرده، فيلم‌هايي كه نساخته و آثاري كه روي صحنه نبرده تلاش‌ كرده و اين چه رفتاري است كه ملت ما با هنرمندانش دارد و چه كسي پاسخگوي زمان‌هاي از دست رفته ما است.
تقوايي تصريح كرد: خود من الآن به سن 70 رسيده‌ام و مي‌بينم كه چه‌قدر كار نكرده دارم. روشنفكري امروز به كلمه توهين‌آميزي تبديل شده و هنرمندان روشنفكر نمي‌بينيم، درحالي‌كه بدون شك هنرمندان از دل روشنفكران بيرون مي‌آيند و هرچه اين جماعت عمر خودش را بيشتر براي ملت مي‌گذارد جوابش معكوس مي‌شود.
وي با طرح اين پرسش مطرح كرد: مگر شما عاشق بيضايي نيستيد پس چرا 10 سال نگذاشتيد كار كند؟ اگر دلتان براي بيضايي تنگ مي‌شود چرا كوشش نمي‌كنيد فيلم بسازد؟ بايد توجه داشته باشيد اگر فيلم، موسيقي و نمايش خوب مي‌خواهيد كمي هم خودتان اقدام كنيد.
تقوايي اظهار اميدواري كرد: نسل‌هاي جوان ما عمرش را اين‌گونه به بطالت نگذرانند و به زباني صحبت كنند كه توده مردم هم آن‌ها را بفهمد.
داريوش فرهنگ، مهدي هاشمي و امين تارخ ديگر كساني بودند كه براي تجليل از بهرام بيضايي به روي صحنه دعوت شدند.
بيضايي پس از دريافت جايزه با اشاره به بزرگداشت‌هاي ديگر اين مراسم گفت: با فريبرزي در «شايد وقتي ديگر» همكاري داشتم، بعد از 10 سال توانستم در زمان سيف‌الله داد كار كنم و فيلم «سگ‌كشي» را ساختم و مشايخي كه براي اولين‌بار در مقام كارگرداني تئاتر در نمايش «ميراث» براي من بازي كرد. همچنين ناصر تقوايي كه در آبادان و در تاريكي اتاق نمايش فيلم با او آشنا شدم.
وي ادامه داد: زمان به سرعت مي‌گذرد و بايد آداب زندگي در جهاني كه هستيم را بياموزيم و وقت زيادي نداريم كه به همه‌چيز مشكوك باشيم. ما نه تصور داريم و نه برنامه‌ريزي و تنها هيجان داريم بنابراين بهتر است يك برنامه‌ريزي داشته باشيم.
بيضايي خطاب به حاضران اظهار اميدواري كرد: در آينده شاهد بزرگداشت‌هاي شما باشيم.

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

بيضايي كسي كه زبان نياكان ما را امروزي كرد


بهرام بيضايي در آستانه‌ي مراسم بزرگداشت خود در جشن خانه سينما، درگير انجام مونتاژ جديدترين ساخته‌اش «وقتي همه در خوابيم» است.
به گزارش (ايسنا)، اين كارگردان ايراني كه تاكنون و در هفتمين دهه‌ي زندگي خود امكان ساخت سه فيلم كوتاه و ده فيلم بلند را پيدا كرده است، هم‌چنان ترجيح مي‌دهد درباره‌ي آخرين اثر سينمايي خود به بيان همان جمله‌ي اوليه‌ي «اين فيلم درباره‌ي يك برخورد تصادفي است» بسنده كند.
بهرام بيضايي كه معمولا با فاصله‌هاي زياد امكان ساخت فيلم را پيدا مي‌كند درمراسم بزرگداشت روز تولدش كه 5 دي‌ماه 85 برگزار شد، گفته بود: «هرچند از بخشي از جامعه دلگيرم اما بخش ديگر آن از كساني مانند من، محمود دولت‌آبادي يا بابك بيات و ... خواسته و مي‌خواهد كه بمانيم و كار كنيم.»
او با اشاره به دلبستگي‌اش به تئاتر و سينما گفته بود: «تلاش كردم شناخت بيشتري نسبت به اين دوزمينه كه مورد علاقه‌ام بودند، پيدا كنم و امروز هم مطمئن نيستم موفق شده باشم. هرچند تنها 9 فيلم بلند و سه فيلم كوتاه ساخته‌ام اما براي ساختن اينها تلاش بسياري كرده‌ام.
مي‌خواستم از كارهاي نكرده‌ام بگويم اما آن‌قدر زياد است كه نه وقت هست و نه حوصله.»
بيضايي طي سال‌هاي اخير، موفق به اجراي دونمايش شد؛ او سال 84 نمايش «مجلس شبيه درذكر مصايب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين» را درتالار اصلي تئاترشهر به صحنه برد و دوسال بعد، پس از مدت‌ها انتظار توانست نمايشنامه‌ي ديگرش «افرا» را به صحنه ببرد كه اين نمايش درسالن مورد علاقه‌ي بيضايي اجرا نشد، اما به هرحال طلسم اجراي آن پس از سال‌ها انتظار براي بهرام بيضايي شكسته شد.
محمود دولت‌آبادي، داستان‌نويسي كه بيضايي را از سال‌هاي دور تئاتر مي‌شناسد، در همان مراسم بزرگداشت او؛ بهرام بيضايي را سعدي ديگر فارسي دانسته بود و گفته بود:«كسي كه زبان نياكان ما را امروزي كرده، آن هم براي صحنه و نمايش.»
او كه بيضايي را هنرمندي نوانديش و كهن‌شناس توصيف كرده بود، معتقد است: «هرزمان كه مجال پيدا كرده كار كرد. اگر نتوانست نمايش اجرا كند، فيلم ساخت و اگر شرايط ساخت فيلم فراهم نشد، پژوهش كرد.»
اما مهدي هاشمي، بازيگري كه در بيشتر آثار بهرام بيضايي همراه او بوده است، نيز نظرات خود را اين‌گونه بيان كرد: «او درعين حماسي و خشمگين‌بودن، پر از لطايف و طنز است و هم‌چون چاپلين گاه با طنزي گزنده به خود مي‌تازد. رنج پارسي‌بودن و فرزند فردوسي‌بودن نگذاشته از زيستن خود لذت ببرد.
بيضايي هم آرش است، هم بهرام، سياوش، تهمتن و هرآنكه هست جام جم در دست دارد و نگران ميراث نياكان خويش است.»
اما اين هنرمندي كه هفتادمين سال زندگي خود را تجربه مي‌كند هنوز هم به اجراي نمايش «سهراب‌كشي» علاقه‌مند است، نمايشي كه به‌خاطر نبود بازيگر مناسب تاكنون از اجراي آن صرف‌نظر كرده است.
او سال گذشته نيز قصد داشت فيلمنامه‌ي «لبه‌ي پرتگاه» را بسازد، اما به‌دليل مسائلي كه هرگز به‌طور روشن و آشكار به آنها پرداخته نشد، مدتي بعد خبر توقف پروژه به گوش رسيد ودر فاصله‌ي كوتاهي فيلمنامه هم منتشر شد و پس از آن بود كه مقدمات ساخت «وقتي همه درخوابيم» فراهم شد تا اين فيلمساز در روزهاي مياني سال 87 سرگرم مونتاژ اين اثر باشد.