۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

محمدرضا اعلامی در 54 سالگی درگذشت

کارگردان فیلم‌های «نقطه ضعف» و «افعی» و عضو شورای مرکزی کانون کارگردانان سینما پنجشنبه شب بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت.به گزارش خبرآنلاین، مرحوم محمدرضا اعلامی سال 1335 در تهران به دنیا آمد و بعدها در در رشته سینما و تلویزیون در کالج رویال آرت لندن به تحصیل مشغول شد، هرچند تحصیلات خود را ناتمام گذاشت.او از سال 1354 با ساختن فیلم‌های کوتاه برای کودکان و نویسندگی و تهیه‌کنندگی برنامه‌های کودک در تلویزیون به فیلمسازی روی آورد. فعالیت حرفه‌ای زنده‌یاد اعلامی در عرصه سینما به عنوان دستیار مسعود کیمیایی در فیلم «خط قرمز» آغاز شد. او سال 1362 با فیلم تحسین‌شده «نقطه ضعف» برای اولین بار روی صندلی کارگردانی نشست.
«ترنج» (1365)، «شناسایی» (1366)، «عشق و مرگ» (1369)، «افعی» (1371)، «آن سوی آینه» (1376)، «آشوبگران» (1377)، «ساقی» (1380) و «رازها» (1383) از دیگر ساخته‌های مرحوم اعلامی است.
او قرار بود به زودی فیلم «ماشاالله خان در بارگاه هارون‌الرشید» را کلید بزند. مرحوم محمدرضا اعلامی اخیرا برای سومین بار به عنوان عضو شورای مرکزی کانون کارگردانان انتخاب شد.

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

بنیادگرایی و از خود بیگانگی


1- بنیاد گرایی اصولا با یهودیها آغاز شده ، آنها جز اولین اقوام در تاریخ بودند که شاکله دینی را پی ریزی کردند که پسآمد آن اسطوره ، کتاب ( تورات ) ، شریعت ، تاریخ ، فقه ، اخلاق و... شد . روایت یهود از خدا ، خلقت ، انسان اولیه ( ابوالبشر) آدم وحوا هنوز یکی از اصلی ترین روایت هاست در حالی که روایت اقوام وحتی تمدن های کهن مثل روایت بین النهرینی ها ( اگرچه یهود بسیار متاثر از بین النهرین است ) پارس ها ، مصریها ( که ظلم آغازین وتاریخی به قوم یهود روا داشتند که بسیاری از پیامبران یهود با فراعنه درگیرند ، یا مثل موسی در دامن فرعون به دنیا می آید ،رود نیل می شکافد و یهود را از شر آنان نجات می دهد ، یا چون احسن القصص یوسف زنان مصر وفرعون را مجنون خود می کند والبته حکومت را به دست می گیرد ، یا مثل ابراهیم بت هایشان را شکسته وهجرت می کند ، و... )چینی ها ، هندوها به مقبولیت وپایداری روایت یهودیان نرسید ونیافت . یهود اگرچه ازاولین اقوام بود که فرهنگ ساخت به همین خاطر جز اولین ها بود که به حاشیه رفت . ( تنها پارسیان  پس پیروزی بربین النهرین  بریهودیان  آزار نرساندند وبه همین خاطر پادشاهشان کوروش مقام الوهیت وپیامبری یافت ) مسیحیان تا قدرت گرفتند کینه مصلوب شدن مسیح را از یهودیان گرفتند وبرای همیشه مرز خود را با یهودیان حفظ ودرفکر انتقام از یهودیان بودنند ، محله های یهود نشین در اورپا جای برای آزار یهودیان بود و یهودیان از حقوق برابر برخوردار نبودند ، ( حتی تا جنگ جهانی دوم این وضع ادامه داشت و با شکل گیری آمریکای جدید یهودیان برای فرار از دست اروپاییان به آنجا مهاجرت کرده و با ثروت خود به قدرت رسید وتوانستد لابی یهود را شکل داده ویکبار دیگر ستاره داوود را به اورشیلم وسرزمین مقدس خود ، مسیحیان و مسلمانان برگردانند .) وبسیار مورد توهین قرار می گرفتند ، نمایشنامه تاجر ونیزی شکسپیر اشاره ایی به وضعیت یهودیان در اروپاست وایضا اینکه شخصیت اصلی یهودی به سخره گرفته می شود ونمی تواند در دادگاه پیروز شود . اما مسلمانان جز کینه پیمان شکنی یهود با پیامبراکرم چیزی به دل نگرفتند ( پیامبربا ورود به مدینه پيمانی میان مسلمانان مهاجر، انصار و يهوديان مدينه در سال اول هجرت منعقد کردند معروف به "موادعه یهود" با این طایفه ها بنی عوف ،بنی ساعده ،بنی حارث ،بنی جشم ،بنی نجار،بنی عمرو بن عوف ،بنی نبیت و بنی اوس وبعد پیمان صلحی هم با سه طایفه بنی نضیر ،بنی قیننقاع،و بنی قریظه که سه آخر عهد و پیمان را شکسته وباعث سه جنگ ( غزوه ) خندق ـ بني نضير ـ بني قريظه شدند که ماجرا آن طولانی است .) طبق پیمان های پیامبر، یهودیان از حقوق مساوی برخوردار بودند ، مگر آن که خدعه کرده پیمان بشکنند که آن چنین کردند وجنگ های سر گرفت . یهودیان در سرزمین مسلمانان به آرامی می زیستند . درعین حال در دوره شکوفایی اسلام ( که قسمت اعظمی از آن را مدیون ایرانیان بودند ) آنها باز هم در حاشیه بودنند . در جهان مدرن اگرچه متفکران یهود سهم بسزایی در تحول جهان داشتند اما باز هم آن شخصیت ها به محلی که می زیستند شناخته می شدند نه به قوم که از آن برآمده اند ( کارل مارکس ، نیوتن ، انشتین ، فروید و...) . تمامی اتفاقات تاریخی که جنگ جهانی دوم چکیده ای از آن بود منجر شد تا بخشی از یهودیان ، فرقه بنیاد گرا و قوم گرای صهیونیسم با تفکر بازگشت به سرزمین مادری را شکل بدهند . البته همیشه برای من جای تعجب داشت که جهان مدرن با آن همه انکار خدا ازاین ایده  صهیونسیم که خداوند وعده ارض موعود را به آنان داده است حمایت می کنند  ودر برابر تمام بنیاد گرایان دیگر می ایستد و آنان را تروریست می داند .جهان مدرن که هرحکم فقهی ادیان ابراهیمی و قوانین  احکام سایر ادیان را مغایرحقوق حقه بشر می داند اما دربرابر مثلا جشن ختنه کودک هشت روز قوم یهود و صدها آیین دیگر از این دست سکوت کرده و مغایرت با مفاد حقوق بشر نمی بیند.
بهرصورت این منطقه به دلایل تاریخی داری گرایشات بنیاد گرایانه است وفرقی بین یک القاعده ایی با طالبانی و صهیونی و... که درخاورمیانه کم نیستند ، نیست .
2- بنیاد گرایی و شخصی که تفکری بنیاد گرایانه دارد دچار از خود بیگانگی است . در چهره این جوانان بنیادگرای یهودی نگاه کنید ، کاملا مشخص است آن چه می کنند براساس تکلیف ومنش فردی خود نمی کنند بلکه این چیزی که تفکر غالب از آنان قالبی دیگر ساخته تا زنی تنها را هو کنند . اولین عارضه بنیاد گرایی ازخود بیگانگی وعدم تطبیق با خود است و این گونه در چهره این جوانان شادی تصنعی موج می زند و از خود نمی پرسند چرا این زن عرب مسلمان ( والبته فرق نمی کرد مسیحی یا یهودی یا ... ) باید جواب و تقاص عمل امپراتور رم را بدهد که قرنها پیش یهودیان را از اورشلیم و... بیرون رانده است .



۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

گیلاس و شکوفه هایش


این نوشته از آن دست ایده های است که صبح از خواب بیدار می شوی ، زمزمه اش می کنی ، بعد می نویسی و تمام می شود . 

مخصوصا بهار می توانست شاخ و برگ و شکوفه ها را زیر پوستش (که نمی گذاشت بیرون بیایند) احساس کند . شکوفه های نوک پستانش متفاوت از شکوفه های دیگر به گونه ایی باز می شدند که انگار معدن گرده ها هستند ، تا باد آن ها را بردارد و نوش شکوفه های دیگر کند .
نمی توانست احساس دوگانه ایی که بهارها بیشتر متمایل به درخت بود را کنترل کند . انگار دو تناسخش روی هم افتاده بود .
 بارها امتحان کرده  و به چشم دیده بود که دیوارهای حمام برای دوش گرفتن، کلافه اش می کنند چون آن باران مصنوعی بادی نداشت تا از آن خیسی حظ کافی را ببرد . بارها دور از چشم همه برهنه باران واقعی را روی پشت بام خانه امتحان کرده بود . حتی یک بار رعد و برق زیر انگشت اشاره اش، شاخه خشکی را سوزانده بود .
آب خوردن سیرابش نمی کرد مثل دوش گرفتن در حمام ، اما وقتی جوی آبی را پیدا و پاهایش را آن تو ول می کرد ، چنان سیراب می شد که روی پیراهنش جایی که نوک سینه هایش قرار داشتند نم برمی داشت . این اتفاق آن قدر تکرار شد ،که مادرش یک بار با عینک پیراهن را خوب معاینه کرد چون گمان برده بود که دخترِ خودسرش حامله شده و این شیرابه ای است که ماه های اول از سینه ها ترشح می شود . درحالی که او از پسرها بدش می آمد ، چون همیشه این احساس را داشت که آن ها تنها روی بدن او اسم کس دیگری را با چاقو می کنند و می روند و او باید با درد جای آن زخم را پر کند ، تازه آن پسرها انتظار دارند وقتی 20 سال بعد تو را می بینند آن اسم را که عشق اولشان بود و با او نخوابیده بودنند ، داشته باشی .
" نه ، وقتی می شه درخت های پیر خانه هنرمندان رو تو بغل بگیری چرا آدم خودشو به این پسرهای هیچی ندار بچسبونه که صبح با یکی زیر سایه ات می شینن عصر با یکی دیگه . "   
مادر از این حرف دخترک یکه خورد ، اگر چه ته دلش خوشحال بود که دلبستگیی نیست . برای این که از دل دخترش این در آورد گفت : "می خوای پاشویت کنم. "
دختر که از کودکی عاشق این کار بود و فریاد زد که " عاشقتم مامان ."
تا مادر تشت آب را زیر پای دختر گذاشت انگار در درونش غوغایی شد ، از مادرش پرسید :" مامان چرا اسم منو گذاشتین نسترن . "
" وقتی تو رو باردار بودم همیشه احساس می کردم اسمت باید گیلاس باشه ولی بابات می خندید که" دخترم رو همه می خوان بخورن ، مخصوصا اگه گیلاس خراسون باشه ."
گیلاس آن روزهمان که آفتاب روی شهر پهن شد نمی توانست حس دیوانه وار این تجربه را از خودش دور کند . بعد از مدرسه کنار درخت تنومندی که می شد سال ها زیر سایه اش زندگی کنی و حسادت همه بید مجنون های کنار حوض را درآوری ، کفش هایش را در آورد و بعد جوراب ها ، خاک تازه زیر ورو شده بود ، پاهایش را درون خاک کرد وایستاد . وقتی انگشتانش تشنه دنبال آب می گشتند ، روی انگشتان پای درخت تنومند افتادند ، نمی توانست خنده اش را جمع کند .وقتی انگشتانش را به آب رساند ، خلایی از هیجان در سینه اش جمع شد ، آن قدر که بیدهای مجنون سری تکان دادند و پاهایشان را از آن دور و بر جمع کردنند . دیگر نمی توانست پاهایش را جمع کند ، دیگر نمی خواست از آن جا برود . عابرین پیر به او می گفتند مجنون و این بیدهای آشفته ی کنار حوض را دیوانه تر می کرد .
تحمل شاخه های زیر پوستش را نداشت حتی شاخه سوخته زیر انگشت اشاره اش می خواست بیرون بیاید، سبز شود ، دیگر گیلاس هایش رسیده بودند .


سال ها سال بعد وقتی اره برقی را انداختند زیر زانوهایش ، پر بود از زخم هایی که پسرها رویش کنده بودند ، پاهای مرد درخت تنومند خشک شده بود ، مرد درخت تنومند گوش به گوش پیغام داده بود که کمد لباس بچه شده است ، همین .